خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

هری

امروز داشتم برای دومین بار هری ۷ رو می خوندم  

من همیشه کتاب و نمازامو تو دلم می خوندم اما امروز به خاطر سر و صدای خونه هر دوشو 

بلند خوندم  

بلندی در حد زیر لب خوندن بود  

واقعا معنیه هر دوشو بهتر فهمیدم 

 

فکر کنم دیگه کاملا دارم خل میشم 

آخه پریروز تا ۵ صبح نخوابیدم 

کتاب می خوندم  

بعدشم که سحری خوردم 

دیشب تا ساعت ۲ بیدار بودم 

بعدشم ساعت ۴ از خواب بیدار شدم و تا الان دیگه خوابم نبرد 

بازم کتاب می خوندم 

بازم روزه ام 

من از همون دفعه اولی قدیسان مرگبارو خوندم 

سر گوش جرج 

مرگ فرد تانک و لوپین کلی گریه کردم 

توی محفل ققنوس هم کلی سر سیریوس گریه کردم 

فقط از این حرصم میگیره که چرا کارگردان که میتونه مثه کتابو بسازه  

یه شکل دیگه میسازتش 

 

الانم دلم پیش فیلم شاهزاده دورگه است 

به هرکی گفتم یا نداشته 

یا دست یکی دیگه بوده  که من نمی تونستم ازش بگیرم 

یا رفته توی کالیفرنیا فیلمو دیده 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد